عـــاشقــــــــــــــــانه
Sevgi - Ask - Ruya - Sen Manimsen
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنهاقهرمان بود .
نظرات شما عزیزان:
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ...
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند .
تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.
تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |